بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

بیچاره آدم/ تقدیم به موسولینی و معشوقه اش کلارا


این نوشته برای دفاع از شخصیت خشن موسولینی نیست،بلکه احساسی غمگینی است برای کودکی به نام بنیتو موسیلینی،همان بچه کوچولویی که موهای دختران همکلاسی را می کشید و مثل من از سایه خودش می ترسید.کودکی که جامعه او را بزرگ،فاشیت،دیکتاتور و سپس تیرباران کرد./عکس مربوط می شود به موسولینی و کلارا بعد از تیرباران.


زنی که شاش کودکش را بر تو ریخت

مردی که دامن کلارا را بالا زد و بر عورتش خندید

تف هایی که بر تو باریدند

از کودکی ات بی خبر بودند

راستی چه تفاوتی است بین تو و آنها؟

می شنوی بنیتیو؟

بر مظلومیتت باید گریست بنیتو موسولینی

بنیتو بنیتو بنیتو چه اسم قشنگی

این چهار عکس این دو عکاس این دو کشور





این چهار عکس متعلق است به دو جوان هم سن و سال،اولی خانمی در ژاپن که برای برخی از عکس هایش بیش از 300 بار پریده است،در عکس های خلاق این خانم جوان ژاپنی،احساس شادی و جوانی و شور و نشاط و هر احساس خوبی که لازمه یک زندگی عادی انسانی است،دیده می شود.

اما دو عکس پایینی متعلق است به بهنام ذاکری،عکاس جوانی که من به تازگی با فتوبلاگش آشنا شده ام،بیشتر عکس هایش احساس تنهایی،غم،اسارت،افسردگی و هر احساس بدی را که یک انسان شکست خورده در برابر سختی های جامعه دارد را به ما نشان می دهد.

دیروز به صورت تصادفی با آثار این دو جوان هنرمند آشنا شدم،قصدم از این مطلب نگاه فنی نبود.فقط می خواستم یک مقایسه ای کرده باشم یک جوان ژاپنی را با یک جوان ایرانی.آیا برای رسیدن به زندگی بهتر تلاشی می کنیم؟ یا همچنان قرار است،بنالیم و بسوزیم و بسازیم؟

نوشته هادی دهقان پور(عکاس) در خصوص مطلب من

مدتی پیش مطلبی نوشتم در مورد یکی از عکس های خوب جشنواره عکس اردیبهشت که توسط هادی دهقان پور گرفته شده بود،حالا بعد از مدت ها این عکاس خلاق نوشته مرا خوانده است و پاسخی کوتاه برای آن نوشته است،البته آقای دهقان پور،فکر کرده است که این مطلب را آقای حسن بردال (عکاس و گرافیست هرمزگانی) نوشته است.این مطلب را در زیر بخوانید.


جناب بردال عزیز، امروز موفق به خواندن نقد زیبای‌تان شدم. خوشحالم از این‌که توانسته‌ام گوشه‌ای از دل‌مشغولی‌هایم را با هم‌میهنانم به اشتراک بگذارم و خوشحال‌تر از این‌که دوستانی همچون شما هستند که به عکس‌های دیگران احترام بگذارند و برای آن وقت صرف کنند و حوصله‌ی نقد آن‌را داشته باشند. این عکس به‌صورت پانوراما، از اتصال شش فریم عمودی تشکیل شده است. بر روی موضوع عکس، بالغ بر شش ماه فکر و بررسی و موقعیت‌یابی شده است. آن‌قدر منتظر ماندم تا در شهر کویری سبزوار، بارانی ببارد و زمین، آن‌طور که می‌خواهم بشود. امروز نقدتان را خواندم. دوباره انرژی گرفتم. پس از چند ماه رخوت، دوباره بلند شدم و فردا پروژه‌ی جدیدم را کلید خواهم زد. این عکس به‌زودی و در غالب یک فیلم کوتاه، عرضه خواهد شد. باشد که روزی از نزدیک شما را ببینم و دنیای عکاسی و تلخی‌ها و شیرینی‌هایش را برای هم وصف کنیم. باز هم ممنونم.

این دو عکاس.محمد نفیسی و مهرزاد محمدی پور

 


من همیشه یک مخاطب جدی هنر عکاسی بودم و آثار هنرمندان هرمزگانی را دنبال می کنم.در هفته ای که گذشت این دو عکس بالا نظر مرا خیلی جلب کرد.عکس اول را "محمد نفیسی "گرفته است و عکس پایینی را "مهرزاد محمدی پور".

در این دو عکس ما با فضایی داستانی و در عین حال سوال برانگیز مواجه هستیم که در هر دو آنها انسان محو شده است.هر دو این آثار فضای تلخ و هشدار آمیزی را به مخاطب ارائه می دهند.هر دو از یک پایان تراژیک صحبت می کنند.


در عکس بالا عکاس با سیاه کردن عکس نگاه پوچ شخصیت عکس را به خوبی نشان می دهد،شما به احساس پاها توجه کنید، در آن یک بی خیالی  و نا امیدی خاصی دیده می شود ولی در نقطه مقابل دست ها به شدت در حال تلاش برای تکان دادن پاها هستند.چرا دست ها با این قدرت در حال تلاشند؟ احساس می شود این دو در کف آب هستند.


در عکس پایین فضا به شکل دردناکی تلخ تر است،یک دختر در یک دیوار و دو پای جا مانده و سایه خیسی که در دیوار نقش بسته است.اما عکس وقتی تاثیر گذار تر می شود که مخاطب متوجه بازی "لی لی" دخترانه ای می شود که در جلوی عکس با گچ سفید نقاشی شده است.دختر چرا در این دیوار گیر کرده است؟

نه این فقط یک عکس نیست



احساس تجربه کردن و هجوم به دنیای غیر واقع گرا همیشه برای برخی هنرمندان جالب و برای مخاطب هایشان شگفت انگیز بوده،در ششمین نمایشگاه عکس اریبهشت با اثری روبرو شدم  دربالا می بینید – از هادی دهقان پور که به نظر من این اثر هم عکس است هم یک فیلم کوتاه و هم یک داستان و شاید هم یک خواب.

در این اثر هنری، ما با دو دنیا روبرو هستیم، من برای تحلیل در آغاز عکس را از وسط دو نصف کردم، سمت چب چند نفر در حال نگاه کردن به دیوار هستند و سوال هایی که برای مخاطب به وجود می آید.این افراد به چه چیز نگاه می کنند؟در انتظار چی یا کی هستند؟ این طرف به تنهایی خودش یک عکس خوب است که دنیای مخاطب را به بیرون از عکس می کشاند و سوال به وجود می آورد.

اما وقتی عکس را کامل مورد بررسی قرار بدهیم،شرایط به کلی عوض می شود،اگر چه که ما آن سوی دیوار را هم می بینیم اما سوالات ما بیشتر می شود و هر مخاطبی به دنبال جواب هایی در دنیای خودش می گردد.

سمت راست دیوار ما را به دنیای ذهنی و وهم آلودی هدایت می کند.که سوال های متعددی به وجود می آورد.آیا حقیقت دارد؟ آیا ما در حال دیدن آرزوهای دو مردی هستیم که روی ویلچر نشسته اند؟ آیا معجزه شده؟ شاید هم این شخصیت های یک عمر دروغ گفته اند و اصلا فلج نبودند؟ و سوال های دیگر.....

همه این سوالات را یک عکس ثابت برای ما به وجود می آورد؛به همین دلیل است که من این اثر را فراتر از یک عکس می بینم، به عنوان یک مخاطب بعد از هر بار دیدن این اثر برای خودم یک داستان درست می کنم و احساس می کنم که شخصیت ها در حال حرکتند.

به نظر می آید که هادی دهقان پور خالق این اثر با ادبیات غیر واقع گرا آشنایی دارد،این را به خوبی می توان در فضای خلوت و سیاه و سفید عکس ،احساس کرد.این که یک عکاس فضا سازی می کند و مثل یک کارگردان کارکترها و اشیاء لازم صحنه اش را می چیند،میتواند پاسخ مناسبی باشد به کسانی که اعتقاد دارند که عکس ثبت لحظه هاست.

این عکس میتواند یک کلاس درسی باشد برای عکاسان جوان هرمزگانی،مخصوصا کسانی که تمام نگاهشان به دریا و برقعه و درخت خرما و غروب ختم می شود.ما به خوبی می بینیم که برای خلق این اثر هم فکر شده و هم وقت و حوصله گذاشته شده است،در ضمن عکاس ذهن خلاق خودش را به خوبی هدایت کرده و از تجربه کردن نترسیده است.

یک منقد تئاتر می گوید:من وقتی به یک فستیوال دعوت می شوم به دنبال دبدن کارهای خوب نیستم بلکه به دنبال دیدن کارهای جدید هستم حتی اگر ضعیف باشد.

 

 

عکس خاص اما ساده


از این عکس خیلی خوشم آمد،نگاه ساده اما در عین حال، خاص عکاس به اشیاء پیرامون باعث به وجود آمدن عکسی شده است که نگاه تازه ای را دنبال می کند.

در هرمزگان کمتر  عکسی با این نگاه دیده ام،عکاسان استان ما بیشتر در طبیعت می چرخند و عکس هایی که شکار می کنند یا در دریا خلاصه می شود یا در فضاهای شهری و روستایی.

هادی غلامی به تازگی کار عکاسی را شروع کرده است و اگر اشتباه نکنم هنوز در در دام مسابقه های عکاسی گیر نکرده است،چه بسا که در سال های آینده به خاطر اینکه عکس هایش به مسابقه های سفارشی و غیر سفارشی راه پیدا کند،دوربینش را در ساحل دریا بگذارد و عکاسی کند.

نکته:فتوبلاگ هادی غلامی را اینجا ببینید.