بحث در مورد اثر هنری "عطسه های یک تلفن همراه" فراتر از یک نمایشگاه عکس است،وقتی به پوستر این اثر توجه کنیم،مشحص می شود که خود صاحب اثر _ شهاب آبروشن _ هم اشاره نکرده است که مخاطب قرار است یک نمایشگاه عکس را تماشا کند،تجربه ای که این فیلمساز با ما در میان گذاشت،پل ارتباطی بود میان دنیای مجازی و دنیای واقعیت.
شهاب آبروشن فیلمساز جوان هرمزگانی و دانشجوی ادبیات نمایشی دانشگاه هنر تهران در آخرین اثر هنری خود که در نگارخانه مرحوم گرمساری با مخاطب در میان گذاشت،دست به یک تجربه نو زد.او عکس هایی را که با موبایل خود گرفته بود در قطع کوچک و به همراه یک خاطره به تماشا گذاشت.
حضور ناگهانی یک خاطره یک بخش از زندگی خصوصی هنرمند در کنار عکس، مخاطب را بیشتر یاد صفحه های مجازی،مثل فیس بوک یا تویتر می انداخت،ناگفته نماند که خود عکس ها هم از کیفیت بسیار خوبی به لحاظ فنی برخوردار بودند.
اما سوال، آب روشن در این اثر هنری به دنبال چیست؟ من می خواهم کمی حدس بزنم،خالق این عطسه ها تاکید دارد که همه چیز ساده و تا حد ممکن به صورت خودمانی با مخاطب در میان گذاشته شود،پوستر اثر یک چوب لباسی را نشان می دهد که یک حوله خیس روی آن قرار گرفته است،این به نظر من اولین تاکید هنرمند است است برای کشاندن مخاطب به یک فضای صمیمی،وقتی وارد نگارخانه شدیم موسیقی آرام و به نظر من عاشقانه ای در حال پخش شدن بود و اما دلیل اصلی،حضور جملات ساده و خودمانی که به صورت خاطره در کنار هر عکس قرار داشت.
من با دیدن هر عکس و خواندن هر جمله احساس می کردم شهاب آبروشن در کنار من است و دارد در مورد روزی که عکس ها را گرفته برای من توضیح می دهد،انگار داریم یک آلبوم عکس را با هم مرور می کنیم.
بیایید کمی از فضای این اثر هنری پرت شویم به بیرون،حالا دیگر چند سالی است که فیس بوک و تویتر و وبلاگ و... به بخش مهمی از زندگی ما دهه شصتی ها تبدیل شده به طوری که همه ما ساعت زیادی از زندگی روزانه خود را در این دنیای شیشه ای می گذرانیم،خود من دیگر دلم برای خیلی از دوستانم تنگ نمی شود چون احساس می کنم هر روز آنها را می بینم.
اما کم کم صدای مخالفت و شورش و گلایه شنیده می شود،در بین خود ما بارها این جملات شنده شده." خسته شدیم از این دنیای مجازی" یا "بابا بیاید یک واقعی باشیم" یا "ما غرق شدیم تو این دنیای خیالی" یا " فکر کنم دیگه وقتش رسیده که بکشیم بیرون" آیا شهاب آبروشن در بهترین حالت ممکن می خواهد در این اثر هنری تجربه یک زندگی واقعی و زندگی مجازی را با ما درمیان بگذارد؟ آیا او به این نتیجه رسیده که دیگر نمی شود از فیس بوک و بلاگ و توییت و گوگل پلاس خلاص شد و یک زندگی بدون اینترنت را تجربه کرد؟ و می خواهد بگوید که گلایه ها بی فایده است؟
به هر حال دنیا به شدت در حال تغییر است مثل خود من که 8 سال پیش موبایل نداشتم اما حالا وبلاگ هم دارم.در خصوص این نمایشگاه دوست دارم بیشتر نشست برگزار شود.
موفق باشی.هرموقع آپ کردین خبرم کن به وبت سر بزنم.درضمن اسمت خیلی جالبه. یاحق...
به نظر من نکته جالب عطسه های شهاب همان حس و حال خوب انتقالی به مخاطب بود که همه روی آن اتفاق نظر داشتند.
سلام با عرض تبریک به خاطر ماه رمضان
باید بگم من هم با ادریس موافقم ولی دوست دارم نظر خودت رو هم در این مورد بدونم.ممنون از مطالب خوبی که میزاری توی وبلاگ.
سلام ... برگشتم...
به سلامتی
خاطره ها شهاب یا به نوعی داستانک های هر عکس نقش مهمی رو در انتقال حس و حال عکس بازی می کردن.
من که خیلی لذت بردم،همه چیز ساده و صمیمی بود.
خاطره ها شهاب یا به نوعی داستانک های هر عکس نقش مهمی رو در انتقال حس و حال عکس بازی می کردن.
من که خیلی لذت بردم،همه چیز ساده و صمیمی بود.
سلام بهروز عزیز
ممنون از اینکه برای این نمایشگاه نوشتی . خوشحالم کردی، اینکه بازخوردهای خوبی نسبت به نمایشگاه بود من رو خوشحال کرد.
:)
بهشب جان شهاب با توجه ب زمانه حرفش رو زده! این توئیتی بودن یا عکس های موبایلی فرم ارائه اثر شهاب بوده, حرف های شهاب چیز دیگه ای هم داشته...