خبر ازدواج 5 دختر زیر 10 سال در هرمزگان به زودی به یکی از خبرهای مهم رسانه های فارسی زبان تبدیل شد،این اتفاق ناگوار در استانی رخ داده که ما زندگی می کنیم،این یعنی که ما به عنوان شهروند نتوانستیم کار زیادی برای هم استانی هایمان انجام بدهیم.
من تا این خبر رو شنیدم خیلی زود یاد رمان "جای خالی سلوچ" محمود دولت آبادی افتادم،تصور این که یک دختر 10 ساله به ناچار باید بازی های کودکانه احتمالی را رها کند و به فکر خانه داری باشد بسیار تلخ و تاسف بار است.
تصور این که یک قسمت از زندگی این آدم ها که نوجوانی و بازیگوشی است ناگهان گم شود،طوری که انگار اصلا وجود نداشته است،مرا عذاب می دهد.می توانم نگاه پر درد این دخترکان بیگناه را احساس کنم،وقتی که هم بازی هایشان را می بینند که به مدرسه می روند.
چه باید کرد؟ چرا آنقدر که در توان داریم برای آگاهی و آبادی استان مان انرژی نمی گذاریم؟ فقط خواهشمندم در پاسخ ننویسید،فلان دولت و فلان مسئول فلان حکومت.ببینیم خودمان چه کاری از دستمان بر می آید.
به قول حلاج:
در شب تاریک
حتی فکرش هم نوتونم بکنم نه خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
الان چه اکردن
" بسیار تلخ و تأسف بار است "
زبان در حلق فرو بریم و دوزخ مسکن شود مارا که شرم هنوز سرهای ما را به زیر نیافکنده.
متاسفانه این یه معضل تقریبا میشه گفت ملیه واقعه تاسف باری که سالانه در برخی از استانهای کشورمون از جمله سیستان ُ خوزستان ُ کردستان با اون روبرو هستیم که مقابله با اون به اقداماتی موثر و از جمله آموزش نیاز داره . متاسفانه ما هنوز در خصوص بسیاری مشکلات حقوقی ُ بهداشتی و.. که به نوعی آموزش های مرتبط با اونها و حتی برخورد با اونها ما رو وارد حیطه مسائل شرعی و عرفی میکنه بسیار مشکل داریم .
kheyli narahat konandas
:(
آرزو یروزی که دیگه از این خبر ها نشنویم برای خودم برای جامعه ام برای تمام دخترانی که به اجبار در سن ژایین ازدواج کردن متاسفم ای کاش همه آزاده بودن ای کاش