بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

کیلومتر ۱تا ۱۳/احساس خوب من به شهر

احساس های خوب همه جای این شهر پراکنده شده اند گاهی با قدم زدن در ساحل به دست می آید گاهی نگاه کردن به معماری معبد هندوها،بعضی اوقات هم نشین شدن با پیرمرد هایی که سال هاست روبروی دریا می نشینند و آب و هوا را پیش بینی می کنند.

بی شک هر کسی برای خودش از هر نقطه این شهر خاطراتی دارد،اما من از کودکی شب های جاده اسکله شهید رجایی را دوست داشتم.از کیلومتر یک تا سیزده.این حس در روزهای خنک آخر سال برای من دو چندان می شود.خانه یکی از نزدیکان من واقع شده در خانه های سازمانی همین جاده،در طول سال چند مرتبه پیش می آید که شب این مسیر رویایی را طی کنم و از دیدن چراغ های دوردست پالایشگاه و اسکله شهید رجایی لذت ببرم.

این جاده که از مهم ترین جاده های اقتصادی ایران است،در طول روز بسیار شلوغ و تردد در این مسیر بسیار سخت است روزی وجود ندارد که در این جاده تصادف نشده باشد.حال اینکه من چرا احساس های خوبم را در این جاده می بینم چند دلیل خصوصی دارد که نمی شود گفت و چند دلیل عمومی دارد که می شود گفت و شاید هم چند دلیل دیگر دارد که خودم هم نمی دانم.

تصویر زیبایی که شبانه در این جاده شکل می گیرد یعنی روشن شدن چراغ های زیادی در دور دست و وزیدن باد خنکی و نگاه کردن به جاده ای خلوت وساکت یک طرف و لذت همراه با حسرت از اینکه در شهری زندگی می کنیم که با این همه امکانات و در آمد، مردم صبورش چقدر با فقر و بدبختی (از همه نوع نه فقط مالی) دسته و پنجه نرم می کنند.

نکته:این مطلب در صفحه آخر هفته نامه ندای جوان ۲۹ خرداد منتشر شده است.

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:58 ب.ظ

نشریه ای که همچین مطلبی چاپ کنه معلومه کارش زیادی خوبه!!!

سلما پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ http://salamsalma.blogspot.com

توی این نشریه غر هم میزنین یا همش زیبایی های شهر رو می بینین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد