بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

Exclusive

Relax, Kate

این پست مخصوص من ،‌ حسن ،عبد و روح است. پس هیچ اعتبار دیگری ندارد!

هنر سفارشی در بندرعباس

قبل از شروع بگم ازآنجایی که معتقدم در فضای مجازی باید از هرگونه زیاده گویی پرهیز کرد.به همین دلیل سعی بر آن دارم که نوشته هایم را هر چه کوتاه تر و مفید تر در اختیار مخاطبین قرار بدهم،از این رو بعضی از دوستان گلایه میکنند که وب نوشته هایت خیلی تند تند موارد قابل بحث را جمع و جور میکند.بگذریم،پس از جنگ جهانی دوم هنر تعریف های جدیدتری پیدا کرد،تمام اقشار جامعه که از جنگ،کشتار هم نوع،دیکتاتوری و فقر...به تنگ آمده بودند،دست به دست هم دادند تا آینده را بسازند و سالهای باقیمانده عمر را با آرامش زندگی کنند.هنرمندان هم همراه با روشنفکران و روزنامه نگاران و کارگران ودیگر مردم انرژی زیادی برای رسیدن به این هدف صرف کردند.نقاشان گالری ها را رها کرده به میدانهای شهر رفتند،بازیگران دست از گریم و نور مصنوعی برداشتند و در بازارها مشغول اجرا تاترهای خیابانی شدند،خلاصه هر کس به طریقی. 

از اروپا به بندرعباس برگردیم.تعداد زیادی از هنرمندان به علت سیاستهای غلط وغیر هنری مدیران فرهنگی خانه نشینی و انزوا را ترجیح دادند،بعضی دیگر هم مهاجرت به شهرهای بزرگتر را بهتر دانستند.متاسفانه تمام جشنواره ها و کنگره ها سفارشی و با موضوعیت خاص در حال برگزاری است. که موجب از بین رفتن هنر ناب و اصیل میشود.تصور کنید اگر شاعری با وجود و حس زیبایش شعری در وصف پیامبر اسلام بسراید زیباتر است یا اینکه کنگره برگزار کنیم با فلان تومان جایزه با محوریت پیامبر اعظم نتیجه بسیار نگران کننده است هم برای دین هم برای هنر،زیرا که شعرها به سمت ریا میرود برای رسیدن به جایزه.در حالی که ذهن هنرمند مستقل است و باید به او اجازه داد که با تفکر باز آثارش را ارائه دهد.زیان های هنر سفارشی  برای یک جامعه در طولانی مدت از ضرر های یک جنگ هم بدتر است.در شهر بندری ما هم گویا بعضی ها نوک بینی خود را میبینند و انگار وحی آمده که در هر برنامه شبه هنری شرکت کنند،در هر فیلمی بازی کنند بدون آنکه از فیلمنامه خبر داشته باشند،برای هر سازمانی برنامه های سرگرم کننده و دروغین اجزا کنند.تا فلان مدیر کارنامه سبزش را برای مدیران بالا دستش بفرستد و عنوان کند که ما موفقترین بودیم در حالی که واقعیت چیز دیگری است.نوشته ها زیاد شد آمادگی گفتگو با هر یک از دوستان را دارم.در چند روز آینده درباره بزرگترین فرش خاکی دنیا که قرار است در هرمز ساخته شود یه مطلب انتقادی مینویسم. 

نکته:این خبر صبح ساحل را بخوانید کمی عجیبه؟

پیشنهاد

میخواستم درباره هنر سفارشی و مضر بودنش در جامعه، مخصوصا بندرعباس بنویسم ولی فعلا بی خیال شدم.پیشنهاد میکنم این وبلاگ رو بخونید.

دی شیخ با چراغی همی گشت گرد شهر

۱.شهرداری بندرعباس ارواح خاک قالیاتون قسم، مواظب اولین نگارخونه خیابانی کشور باشین،ممنون که دوباره را اندازی شد.یه دوربین بزارید ببینید که مردم چقدر استقبال میکنند و به اهمیت حضورش در مرکز شهر بیشتر پی ببرید. 

2.شهرداری بندرعباس دیشب ساعت 8 جلوی بازار روز کارگران مشغول کار بودند به قدری گرد و خاک به پا کرده بودند که مپرس همه مردم خاک خور شدند.جلوی بازار روز اوضاع خیلی بد اعلام میشه یک کاری کن تو میتونی. 

3.شهرداری عزیز این که میگن کاغذ زباله نیست صحت داره؟علاقمندم از قسمت بازیافت دیدن کنم.دیدم که توی بعضی از سازمان ها یکسری سطل مخصوص آبی رنگ گذاشتن جهت ریختن کاغذ ولی فکر نکنم زیاد جدی گرفته بشه چون ندیدم بیان برای جمع آوری.آقا من میخوام به عنوان یه شهروند از این مکان بازدید کنم اجازه هست؟خداببین بعد میگن چرا ژاپن پیشرفت کرده.

اهداف گروه 88 هرمزگان چیست؟

در اول آبان ماه گروه موسوم به یاران خاتمی(88)در بندرعباس با انتشار بیانیه ای اعلام موجودیت کرد.اما برنامه ها و اهدافشان مشخص نیست؟در حالی که مدت زمان زیادی به انتخابات ریاست جمهوری نمانده است و گروه های مخالف آقای خاتمی تخریب ایشان را آغاز کرده اند، که آخرین نمونه اش پخش سی دی در نمایشگاه مطبوعات بود.از دوستان انتظار میرود که فعال تر عمل کنند تا مبادا در آینده پشیمان شوند. پیشنهاد میکنم قبل از هر چیز لیدر گروه را انتخاب کنند و با برپایی نشست با اقشار مختلف جامعه(ورزشکاران،هنرمندان،بازاریان،و....)شرایط حساس فعلی را با آنها درمیان بگذارند و از آنها بخواهند که در صورت تمایل حمایت خود را به صورت دسته جمعی از آقای خاتمی اعلام کنند،تا ریاست جمهوری سابق کشورمان محکم تر پا به انتخابات بگذارد و با حمایت قاطع مردم، کشور را به سمت صلح و آبادی و فرهنگ ایرانی هدایت کند.

تنهایی بهترین و بدترین چیزهاست

وقتی که حس میکنم که تو اهواز به دنیا اومدم و اینجا بزرگ شدم حالم بد میشه احساس تنهایی و بیگانه بودن به من دست میده.نمیدونم متعلق به کجا باید باشم.مثلا وقتی میبینم یکی از دوستان بندری با تعصب خاصی درباره شهرش صحبت میکنه یه طوریم میشه.شاید باید رفت.من از اهواز هیچی نمیدونم ولی از بندر کلی چیز میدونم.من اینجا رو دوست دارم با تمام بدی هاش.(دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور)نمیدونم این شعر تو پرانتز مال کیه؟