بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

حال بد هنر

بعد از خبر تاسف بار لغو کنسرت همایون شجریان در تبریز،خبرتخلیه خانه تاتر توسط شهرداری منطقه 11 تهران هم به گوش می رسد.

دیروز ضمیمه روزنامه اعتماد مصاحبه ای را با اعضا گروه تاتر لیو انجام داده بود،تیتر این مصاحبه همه چیز را مشخص کرده بود. "خودمان از خودمان حمایت می کنیم".

ضمیمه اعتماد/تخلیه خانه تاتر/لغو کنسرت همایون

خبر تایید نشده:نمایش "تنها سگ اولی می داند چرا پارس می کند مکبث" به کارگردانی ابراهیم پشتکوهی از تاریخ 15 اسفند به مدت هفت روز در سالن فرهنگسرای طوبی بندرعباس به روی صحنه می رود.

رفتم تمرین موسیقی محسن آزاد بخش

دیشب با سیاورشن رفتیم تمرین محسن آزاد بخش،وارد مکان که شدیم یاد فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد"بهمن قبادی افتادم.اتاقی کوچولو و سازهای چسبیده به هم.اما چیزی که لازم بود باشه بود،انگیزه و هیجان محسن و گروه اش.

حسن اقبالی دیگر خواننده گروه هم با حساسیت خاصی تمرین می کرد و قرار از چند تا از آثارش را اجرا کند.

بی ربط ربط دار:قبل از اینکه به محل تمرین محسن برسیم،سیاورشن که یک طرفدار افراطی تیم ملی آرژانتین است اعلام کرد که د رجام جهانی پیش رو اسپانیا قهرمان می شود و من که یک طرفدار افراطی آلمانی هستم گفتم آلمان قهرمان می شود.بعد از تمرین من با دوست مجازی نازنینم یعنی هلیا خانم آشنا شدم و با هم دیگه گفتگوی کوچولویی انجام دادیم.

خبر:باز هم محمد قوچانی و تولد یک نشریه دیگر"مهرنامه"

کنسرت موسیقی محلی

دیشب رفتم کنسرت موسیقی گروه "اوستا" که از خرم آباد مهمان هرمزگان بودند،متاسفانه به دلیل تبلیغات ضعیف استقبال چندانی از این گروه نشده بود.

اما خیلی لذت بردم از آثاری که جرا می کردند.شب بسیار عالی و دلنشینی بود برای من.

این کنسرت در سالن شهید آوینی برگزار شد و شاید قیمت بلیت هم _12 هزار تومان_ یکی از دلایلی بود که باعث شده بود علاقمندان نتوانند از این برنامه استفاده کنند.

خبر:پنج شنبه 6 اسفند ساعت 21 شب من میرم کنسرت محسن آزاد بخش در سالن شهید آوینی قیمت بلیت 7 هزار تومان.

پاسخ به یادداشت بهروز غریب پور/نویسنده سیاوش طهمورث

روز شنبه 17 بهمن ماه 1388 در صفحه 9 ضمیمه روزانه روزنامه «اعتماد» یادداشتی از آقای بهروز غریب پور چاپ شده بود که تیتر آن چنین بود؛ به بهانه اجرای نمایش «سگ اولی می داند چرا پارس می کند مکبث» که کاری از آقای ابراهیم پشتکوهی است و در این یادداشت بهانه خود بهانه یی شده بود تا ایشان مسائلی چون گرفتاری های خود و ندیدها و نشنیدهایشان را بیان کنند و این هم دلیلش عشقی بود که در ابراهیم پشتکوهی و نمایش او دیده بودند. و این بنده هم لازم دیدم یادداشتی بر این یادداشت بنویسم تا شاید عشق را به هنر و عاشقان پای سوخته را در پهنه وسیع تری ببینیم و درد بودن ها و نبودن ها را شاید به شدن ها بدل کنیم و یادداشت را این گونه پنداشتم.

نه در گوشم خواندن. نه در گوش مان خواندن. نه کنارمان به نجوا نشستن. نه به گفت دیگران حرکت کردیم. خودمان خواستیم و رفتیم و دیدیم. سال ها اینچنین کردیم. نه دل سوختگان و عاشقان بندرعباس که همه به حسرت نشسته ها را از کناره های دریای مازندران تا سواحل خلیج فارس و از کناره کوه های غرب تا بلندی های کوه های شرق با عاشقان بر یک سفره نشستیم و درد دل هایشان را شنیدیم و نداشتن ها و حسرت هایشان را به غم نشستیم و به آنان که باید گفتیم و صدا به سر انداختیم اما گوش ها نشنیدند، چراکه نمی خواستند بشنوند.

در همین تهران با آنچه برای خودمان هست به قضاوت ننشستیم چون در همین تهران در دهه های گذشته با جوان ها و عاشقانی دمخور شدیم. برای خواندن پایان نامه هایشان و برای کاری عملی که جهت آزمون و امتحان آماده کرده بودن. وقت گذاشتیم و هیچ دم نزدیم تا شاید عاشق ترین شان بماند و این چراغ در حال خاموشی را بگیرد و جانش بخشد. هراس هم نداشته و نداریم که دیگران تهمت بزنند یا تاییدمان کنند چراکه هرکسی را تکیه گاهی هست و آیندگان به قضاوت می نشینند که کجا ایستاده بود، تکیه گاهش چه بود و قیمت داشته هایش چه مقدار بوده است و ما تنها دل خوشی به هدف داریم که این کورسوی نورً در دور نشسته چراغی باشد نه برق کرم شب تاب.

حسرت ها و نداشتن های آن سو به جای خود، که این سو هم غم خود دارد. تهران هست و فراوان عاشقان چشم به راه که نیم بیشترشان عشق به هنر و هنرمند بودن را در سینه دفن می کنند چراکه خریداری برایش نمی یابند. پس همه چیز به تهران ختم نمی شود. البته انگشت شمار کسانی هستند که برایشان بیش است و برداشت بیشتر. هستند کسانی که در سال های گذشته کوله بار خود بسته اند. حال یادشان افتاده که ناجی هنر تئاتر باشند نه برای نجاتش بلکه برای پر کردن انبانی دیگر که شاید خود را بیشتر باور کنند و شیفتگی به خود را به یقین بنشینند که تنها این نیست، زخم را عمیق تر باید دید. چون هر آنچه به هنر و هنرمند مربوط می شود باید دید.

منتقدت وقتی تو را به نقد می نشیند تنها به این بسنده می کند که بنویسد، خوب بوده یی یا بد (که بیشتر اوقات حتماً بد بوده یی) و مقداری کلمات بیگانه و جملات پیچ در پیچ که با خواندنش در حیرت می مانی که چه شد؟،

البته هستند منتقدانی که می نویسند و خوب هم می نویسند و تو را راهنما می شوند و صد افسوس که اینان انگشت شمارند و به ندرت می نویسند و فاصله میان تو و تماشاگرت خارج از صحنه با شناخت و نظر منتقدت پر نمی شود و تو به ضعف و توان خود از دید دیگران به نمایندگی منتقد پی نمی بری و شاید این خود یکی از دلایلی می شود تا فاصله تو و تماشاگر بیشتر و بیشتر شود و فقط گاهی جمعیت تو را در بر گیرد. و دیگر اینکه آنان که باید برنامه ریز باشند و مسوول، تنها به این اکتفا می کنند که جشنواره یی برگزار کنند، عده یی تکراری بر صحنه بروند و عده یی تکراری به تماشا بنشینند.

تعدادی خوشحال که در جشنواره بوده اند و تعدادی به حسرت که چه نعمتی را از دست داده اند و هنوز خاطره این بودن ها و نبودن ها فراموش نشده که جشنواره دیگری از راه می رسد که فرقی با قبلی ندارد جز نام و تیتر آن.

و تنها چیزی که به تفاوت می انجامد استراحت مسوولان است که حتماً به نوع سفر رفتنش ختم می شود. که البته سفر برون مرزی خستگی را بیشتر به در می کند.

پس در این آشفته بازار بی برنامگی به چه می اندیشی که بعد از سال های از دست رفته، تو را به گوشه یی کشانده اند که عاشقی را دیده یی و پشیمان که چرا همه این سال ها نرفته یی و ندیده یی؟ آنها که دیدند و گفتند و پیگیر شدن، چه شد؟ نه، نه، دوست من. نه، همراه من که ارزش ات جای خود دارد و نمی توان آن را نادیده گرفت. اما باور کن از صمیم قلب و عاشقانه می گویم که باید به شکلی دیگر دید و به آن عمل کرد. باید به تمام مکبث هایی که در سرتاسر این مرز و بوم شکل می گیرد و به صحنه می رود نظر کرد.

فقط معماری سراسر اشتباه تئاتر بندرعباس نیست. باید نگاهی هم به همین بازسازی تئاتر شهر تهران و تجارتخانه پشت آن که در حال ساخت است، کرد که روشن شود ایران، تهران نیست و ایران، ایران است و تهران جزیی از آن است و تنها جسم من و تو در تهران است چرا که زندگی را عاشقانه در دیگران و برای دیگران می گذرانیم و امید اینکه شدن ها را و ماندگاری را در نظر داشته باشیم و هدف را عاشقانه تر بنیان گذاریم و چون مولانا معنی بودن ها را در کل انسان ها و کاهنات ببینیم.

منبع:روزنامه اعتماد

کنسرت حسن اقبالی و محسن آزادبخش



زمان: پنجشنبه ۶ اسفند یک سانس ۹ شب

جمعه: ۷ اسفند دو سانس ۷ و ۹:۳۰ شب

مکان: تالار شهید آوینی.



در حاشیه این کنسرت اولین آلبوم محسن آزادبخش با نام درد مه هم منتشر خواهد شد. ترانه‌های این آلبوم را رضا غریب‌زاده دریایی سروده، آهنگسازی کارها را خود محسن انجام داده، تنظیم قطعات هم بر عهده‌ی بهروز حبیب‌زاده بوده است.

منبع:سیاورشن