بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

یک عصر مرگ مرا معاینه کرد

ما کسلیم

من و همکارم کسلیم

او دستش را در هوا میچرخاند من تایپ میکنم

او اولتر کسل بود و من بعدتر یادم اومد که کسلم

کسالت بد است

کسالت بدتر است

کسالت یه چیزی تو مایه های شلالته

شلالت حسی است شبیه خستگی و شلی

ته کفش من خراب شده و باید یه جفت کفش بخرم

و چند تا تک پوش

و شلواری که باید دوخت

واو منگ است و گنجشک ها در سرش مست کرده اند

۲۴۳


از دعوا می ترسم.

همیشه از دعوا و درگیری می ترسیدم و می ترسم،در این چند سالی که زندگی کردم شاید کمتر از 4 بار بیشتر دعوا نکردم یه مرتبه سال دوم راهنمایی بود که دهنم پر از خون شد به اشتباه دومرتبه در خدمت سربازی و یک مرتبه هم همین بهمن 87،در همه این بزن بزن ها شروع کننده طرف مقابل بوده و من اگر توانستم که دفاع کرده و در غیر این صورت کتک مفصلی خورده ام؛هر موقع می بینم یه جایی سر و صدای دعواست به تندی خودم رو از آنجا جدا میکنم.