اول صبحی می خواستم چند تا سکه ته جیبم رو بندازم تو صندوق صدقات که متوجه شدم یه فرد معتاد با ادب با دو تا سیم سیاه با صندوق درگیره،گویا ایشان در حال در آوردن رزق و روزی خود از این صندوق آبی رنگ بود.
من:ببخشید آقا یه لحظه اجازه بدید من سکه بندازم تو صندوق.
آقای معتاد: بفرمایید (مکث کوتاه) این صندوق های جدید کار رو سخت کردن
من: آره منم متوجه شدم.
آقای معتاد:کلن زندگی برا امثال من سخت ترم میشه با این وضعیت،امروز صبح بعد دو هفته تونستم حمام کنم،گشنم شد. گفتم 500 تومان اگر از تو صندوق در بیاد برم یه کیک و نوشابه بخرم.
من:این جا خیابان اصلی،نمی ترسی بگیرنت؟
آقای معتاد: نه بابا آمار مامورهای این منطقه رو دارم،تو این ساعت اول صبح یا سر چهار راه ها ایستادند یا یه جایی پیدا کردند و دارند چرت اول صبح می زنند.
و زندگی سخت تر می شود...!
سلام
سلام و درود
یاد فیلمی افتادم که تو جشنواره فیلم اردی بهشت امسال دیدم. داستان معتادی که از صندوق صدقات پول بر می داشت. اسمش چی بود؟ کارگردانش کی بود؟ یادم نیست. فیلم خیلی خوبی بود.
عجب!
سلام
اگه این عکس همون معتاده باشه که گناه داره
سلام نه اون نیست