بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

نارنجی رنگ اتوبوس دختران هرمزگانی است نارنجی رنگ کت ایتالو کالوینو است



بهشب عباسی

امروز صبح با کمی گردن درد باقی مانده از دیشب به این فکر می کردم که آیا مطلبی در مورد ایتالو کالوینو که مدتی است کتابهایش را می خوانم بنویسم یا سوال هایم را در خصوص اصول مسولیت پذیری شهروندی درهرمزگان را با شما در میان بگذارم و در نهایت تصمیم گرفتم که از هر دو بنویسم در یک مطلب مشترک بدون نقطه و کاما و نشانه پس خیلی زود سیستم را روشن کردم 

نویسنده ایتالیایی مطلب ما در اوایل قرن بیستم  وارد دنیا و در اواخر قرن بیستم از دنیا خارج میشود به همین راحتی شبیه یکی از هزاران هزار آدمی که آمدند ماندند رفتند کالوینو مثل بسیاری از نویسندگان مطرح صد سال اخیر چپ گرا بود و این رویکرد انتقادی در بیشتر آثار او دیده می شود از کوزیمو پسر لجوج طایقه بارون در رمان فوق العاده بارون درخت نشین تا ویکنت مداردو ماجراجو شخصیت اصلی داستان تمثیلی ویکنت دو نیم شده خب تا اینجا در مرحله اول برای کالوینو کافی است

بیژن نجدی شعری دارد که این گونه آغاز می شود اتوبوسی آمده از تهران یکی از صندلی هایش خالی است یا تنسی ویلیامیز نمایشنامه ای دارد به نام اتوبوسی به نام هوس اما این اتوبوس ها که مدام در این لحظات در اتوبان دو طرفه  انگشتان من و صفحه کلید سیستمم در حال رفت آمدند هیچ کدام اشاره ای به اتوبوس نارنجی دختران دانش آموز هرمزگانی ندارد دیروز دوستی جمله ای برایم فرستاد که حال و روز همه ما در هرمزگان است  گلشیری در جایی گفته است این قدر عزا بر سرمان ریخته اند که فرصت زاری نداریم و چقدر درست و دقیق گفته است بگذریم در همه این سال ها عجیب و غریب این استان همیشه گروهی از فرهنگیان که اشاره دارم به هنرمندان و شاعران و دانشجویان و معلمان در همه وضعیت های تلخ دردناک و اعتراضی وسط میدان بوده اند به چند نمونه اشاره می کنم برای یادآوری البته تخریب کتابخانه شهدا هرمزگان بیدار محیط زیست مشکلات کارگران و نمونه آخر همین اتوبوسی که نرسید به شیراز که اگر می رسید امروز صبح دختران نوجوان هرمزگانی برای دیدن سعدی بندهای کفش های نارنجی یا شاید سبز شان را سفت می کردند 

اومبرتو اکو فیلسوف ایتالیایی می گوید کوزیمو شخصیت اصلی رمان بارون درخت نشین نمونه یک روشنفکر ایده آل است چون قادر است روحیه انتقادی را همیشه حفظ کند و درست هم می گوید چون کوزیمو شورشی تمام قد علیه وضعیت خشک و رسمی خانواده می کند و در نوجوانی به بالای درخت می رود و تا آخر عمر از درخت پایین نمی آید کالوینو آدم شوخی است او قادر است ما را در وضعیت های  پیچیده ذهنی خودش گم و گور کند و ساعت ها ما را میان تصاویر سینمایی نابی که در کتابهایش است رها کند بترساند گیج کند و بخنداند بعد ناگهان به سراغمان بیاید دستمان را بگیرد و ساحل امنی برساند چقدر  در این دو خط از فعل استفاده کردم

همه این ها را گفتم تا به سوال هایم برسم آیا در هرمزگان جامعه پزشکی داریم یا جامعه وزشکاران یا صنف مهندسین  چقدر بد است که با خودم لج کردم و تصمیم گرفتم از هیچ نشانه ای استفاده نکنم در صورتی که خط قبل سه تا علامت سوال لازم دارد خب از موضوع منحرف نشویم چرا در مسایل مهم اجتماعی سیاسی اعتراضی هیچوقت این هسته ها که در بالا به آن اشاره شد جلودار نیستند بسیار مشتاقم که کشف کنم آنها چگونه به جامعه خود نگاه می کنند و  به این فکر می کنم  که چقدر دانشگاه ها می توانند به این موضوعات بپردازند و چقدر نمی پردازند

عکس های دختران ساکن اتوبوس نارنجی به سعدی نرسیده در جهان خالی مجازی پراکنده شده است یکی از آنها دارد به من نگاه می کند صفحه دیگری را باز می کنم مادر همان دختر است دارد به من نگاه می کند صفحه دیگری را باز می کنم قاب بسته دستی اندوهگین بر شیشه ماشین در مراسم تشییع جنازه  هم به من نگاه می کند صفحه دیگری را باز نمی کنم چرا باید در یک روز این همه به صفحه های مختلف بروم به سراغ رمان آقای پالومار می روم صفحه نوزده است و می خوانم جایی که موج دو شاخه می شود یکی از راست به چپ به طرف ساحل می رود و دیگری از چپ به راست و تشخیص مبدا یا مقصد دور نزدیک شدن آنها از یکدیگر دشوار است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد