لبان حقیقتسخت به هم فشرده است
انگشتی بر لب هابه ما میگویدکه رسیده استموعد سکوت
هیچکس پاسخ نمیدهداین پرسش راکه حقیقت چیست
آنکه میدانستآنکه حقیقت بوددیگر رفته است