بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

...

نامه رسان تکانم می دهد

بیدار می شوم

خواب می دیدم آمده ای

بلند می شوم

همراه او سیاه گنده ای است

از دانشگاه

چندشش می شود به من دست بزند

صبر می کنم

صندلی تعارف نمی کنم

حرفی نمی زنند

بعد که می روند

می فهمم نامه ای آورده اند

نامه ای از زنم

زنم پرسیده

چه می کنی؟ هنوز مشروب می نوشی؟

چند ساعت به مهر اداره ی پست نگاه می کنم

محو می شود آن هم

امیدوارم روزی همه اش را از یاد ببرم

 

از ریموند کارور

ترجمه اسدالله امرایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد