بهمن فرمانآرا: تئاتر کابوس من است/ با کار کردن، استراحت میکنم
بهمن فرمان آرا در گفتوگو با سایت ایران تئاتر از روند تولید و اجرای «مردی برای تمام فصول» میگوید؛ نمایشی که از شنبه 17 آبان در تالار وحدت روی صحنه خواهد رفت.
کیمیا خطیبزاده: بهمن فرمانآرا چهره شناخته شده سینمای ایران است؛ هنرمندی که بعد از پنج دهه فعالیت در داخل و خارج از کشور، نیازی به معرفی ندارد. او در کارنامه سینمایی خود تجربه همکاری با کسانی چون اورسن ولز را دارد و همانطور که خودش میگوید امکان اقامت در دیگر کشورها برایش همیشه مهیاست. اما دوست دارد بماند و برای بچههای ایران کار کند. او که جوانی در انگلستان بازیگری تئاتر خوانده است، حالا بعد از سالها با «مردی برای تمام فصول» به صحنه تئاتر بازگشته و اولین کارگردانی تئاتر خود را تجربه میکند.
هفته پیش، در پشت صحنه نمایش «مردی برای تمام فصول» پای صحبتش نشستیم. بهمن فرمانآرا، بر خلاف تصوری که ممکن است آدم داشته باشد، راحت و صمیمی است و درباره همه چیز حرف میزند. خوشحال است که دارد با یک سایت تخصصی مثل ایران تئاتر درباره کارش حرف میزند و همانطور که میگوید اهل یک فنجان چای با هر کسی و از هر دری نیست. با اینحال صحبتهایمان از تئاتر فراتر میرود و به سینما و اتفاقات سالهای اخیر و ... هم میرسد.
«مردی برای تمام فصول» از شنبه 17 آبان در تالار وحدت به صحنه میرود. به همین بهانه سایت ایران تئاتر با این کارگردان گفتوگویی کرده است که میخوانید.
نمایشنامه «مردی برای تمام فصول» به واسطه فیلم فرد زینهمان، در ایران اثری شناخته شده است. بیش از چهار دهه است که این متن به دلیل موضوع و مضمونش مورد توجه رسانهها، هنرمندان، اندیشمندان، اهالی سیاست و حتی مخاطبان عادی بوده است . در چنین شرایطی این پرسش پیش میآید که چرا «مردی برای تمام فصول» این قدر دیر روی صحنه تئاتر ایران میآید؟
فیلم «مردی برای تمام فصول» سالهای قبل از انقلاب توقیف بود؛ شاید به خاطر شباهتهایی که داستانش با زندگی خاندان سلطنتی ایران داشت. چند سال قبل از تولید فیلم، محمد رضا شاه مثل هنری هشتم، همسرش (ثریا) را که بچهدار نمیشد، طلاق داده بود. علاوه بر این پیش از انقلاب حساسیت بسیار زیادی نسبت به آثار ادبی و هنری که در آن ها شاهان نقش منفی داشتند، وجود داشت. یادم می آید من حتی میخواستم از این فیلم در برنامه تلویزیونی «فانوس خیال» که آن سالها در آن مجری بودم، استفاده کنم، اما اجازه ندادند.
اما به جز این مسئله، به ویژه پس از انقلاب که دیگر این متن مشکل سانسور نداشت، فکر میکنم هر کس برای کار کردن سراغ «مردی برای تمام فصول» میرفت، در وهله اول فکر مخارج را میکرد. این متن جوری نیست که بتوان آن را جمع و جور اجرا کرد. الان «هملت»های زیادی در ایران اجرا میشوند که شاید شما اصلاً متوجه نباشید دارید «هملت» شکسپیر را میبینید؛ مثلاً هملتی است که کباده میگیرد یا مثلاً ریچارد سومی که شلوار جین میپوشد. همه اینها به خاطر مسائل اقتصادی است.
بهمن فرمان آرا، پشت صحنه تالار وحدت زیر گریم
«مردی برای تمام فصول» یک نمایش کلاسیک است که همانطور که خودتان گفتید، به بودجه زیاد و گروه تولیدی قوی نیاز دارد. در همین ارتباط از تجربه کار کردن همچین نمایشنامه ای و گروهتان بگویید.
من از اول گفتم این نمایش باید در تالار وحدت اجرا شود؛ چون این اجرا به درد صحنه ای که عمق ندارد، نمیخورد. برای این که بهانه دیگری هم نباشد، از همان اول به مدیران و مسوولان هنری گفتم من از شما هیچگونه کمک مالی نمیخواهم. برای این که میگفتند بودجه نداریم و دوستان دیگر که در تئاتر کار میکنند، میآمدند میگفتند شما به فلانی بودجه دادید و به ما ندادید. این دندانی بود که از همان اول کشیدیم.
بعد گروهی را جمع کردیم که از هر نظر بهترین بودند. مثلا منوچهر شجاع را که از هر کس میپرسیدیم به همین جواب میرسیدیم. او با ایدهای سراغ طراحی صحنه کار آمد که درجه یک بود. در تمام اجراهای این تئاتر در جاهای مختلف دنیا، معمولا خانهای نیمه اشرافی وجود دارد که یک پلهای میخورد و ورود و خروجها از آنجا انجام میشود. منوچهر شجاع طرحی داد که چطور است خانه را به کل حذف کنیم و تمام صحنه را پلکان تشکیل دهد. در واقع آدمهای نمایش در طول اجرا از این پلهها مدام بالا و پایین میروند و این جامعه طبقاتی قرن شانزدهم را بهتر نشان میدهد. سر توماس مور هم در لحظهای که قرار است اعدام شود، از همین پلهها بالا میرود. از نظرم این ایده نور بزرگی بود که روی کار افتاد و من همان موقع گفتم همین خوب است و چیز دیگری نمیخواهم. این جوری پلکان کارکرد دراماتیک و نمایشی پیدا کرده است.
وقتی بحث طراحی لباس شد که نگار نعمتی و ندا نصر آن را بر عهده دارند، گفتم فیلم و عکس و نقاشی به اندازه کافی هست. فقط نگاه کنید که چیزی اشتباه نباشد. ولی اگر میگویید منجوق دوزی لازم دارد، منجوق دوزی کنید. هیچ چیز را سعی نکنید به خاطر صرفه جویی کم و کسر بگذارید.
یعنی خست به خرج داده نشد؟
نه، چون واقعاً خست معنی ندارد وقتی شما میخواهید یک تئاتر کلاسیک کار کنید. در بحث طراحی لباس به هر حال من نظرهایی داشتم، رضا (کیانیان) هم به واسطه کارهایی که در این حیطهها کرده همینطور، که در کنار گروه طراحی لباس که گروه درجه یکی بودند کار را پیش بردیم.
بعد گفتم میخواهم کارن همایونفر برای این نمایش موسیقی بسازد. بعد از گفتگوها و بحث هایی، کار را آغاز کردیم و به یک موسیقی قرن شانزدهمی اروپا رسیدیم که در کار خواهید شنید؛ دسته کر و همه چیزهای دیگر را هم دارد. در واقع اینجوری به تئاتری رسیدیم که همه چیزش در واقع پر و کامل است.
این کار باید برای کارن همایونفر هم متفاوت بوده باشد.
بله. دفعه اولی بود که کارن برای تئاتر موسیقی میساخت. حالا نکته بامزه این جاست که موسیقی فیلم جدیدم هم به نام «دلم میخواد» بر عهده کارن است که موسیقی شش و هشتی است در واقع. بعد موقع تمرین نوازندهها به کارن میگفتند کنسرواتوار رفتی برای این کار؟ (خنده)
در گروهی که دور هم جمع کردیم، رضا حیدری را هم برای نور آوردیم که در تئاتر ایران جزو بهترینهاست. در واقع آماتور این گروه منم! (خنده)
پس مسائل مالی واقعا تا الان مشکلی برای شما و گروه به وجود نیاورده؟
در واقع همه فشارها بر من است! اما برای گروه نه. من از همان اول که با نوری (نورالدین حیدری ماهر) برای مدیریت تولید صحبت کردم، گفتم هر کس قرارداد امضا میکند، باید از همان ابتدا چک اولش را بگیرد، قرارداد بدون چک اصلاً معنی ندارد. شما میبینید در وضعیت این روزهای تئاتر، بازیگر پنج ماه تمرین میکند و هیچ چیز نگرفته است، من از اول گفتم که نمیخواهم این کار را بکنم، چون این کار روزانه من نیست. من هفتاد و سه سالم است، من اگر دارم این انرژی را در اوج یک بیماری بسیار سختی که به سراغم آمده میگذارم، فقط برای این است که فکر میکنم کار کردن تنها راه حل است.
دیسک کمرتان را می گویید؟
نه. یک بیماری که 15 ماه است سراغ من آمده و من نمیشناختم، بیماری من ورم رگهای مغز است. من الان 15ماه است که دارم کورتون میخورم که باعث شده وزن اضافه کنم. البته قبلش هم لاغر نبودم(خنده). به هر حال گفتم اگر بخواهی دراز بکشی و خودت را باد بزنی که میبینی سر خوردی و رفتی. من میخواستم کار کنم و از همان اول گفتم که مسائل مالی را خودم قبول میکنم.
مورخی انگلیسی، سر توماس مور را اینطور معرفی کرده است: «قدیسترین انسانگرای تاریخ و انسانترین قدیس تاریخ». چیزی که شاید بشود اسم دوگانگی را روی آن گذاشت، در شخصیتهای این نمایش مخصوصاً سر توماس مور وجود دارد که بعضی وقتها درکش برای مخاطب سخت میشود. ویژگیهای متضادی در این شخصیت وجود دارد که انگار باهم همخوان نیستند؛ برای مثال از یک طرف انسان گراست، اما از سوی دیگر هوادار کلیسای کاتولیک رم و قوانین سفت و سخت آن.
از نظرم مسئله زیربنایی این نمایشنامه، حرفی است که سر توماس مور در لحظات آخر میزند: «وجدان من قبل از پادشاه من». این نیست که به پادشاه وفادار نیست، بلکه میگوید من به خدا وفادارترم. جملهای است که میگوید وقتی سیاستمردان یک جامعه، وجدان خود را برای مصلحت مملکت خود زیر پا بگذارند، آن مملکت سریع به سمت آشوب میرود. در قرن شانزدهم در انگلستان صحبت از قانون است. دیالوگی هست در این نمایشنامه که میگوید: «من برای حقانیت خودم اجازه میدم شیطان از قانون بهرهمند بشوى.» در واقع در پناه همین قانون است که انسان در نهایت به امنیت دست مییابد. قانونی که هرکس نخواهد برای خودش تفسیر کند. سر توماس مور شخصیتی اصولگراست. به این معنا که به اصول خود تا پای مرگ هم پایبند است و برای همین اصول است که در نهایت اعدام هم میشود.
بهمن فرمان آرا علاوه بر کارگردانی نمایش «مردی برای تمام فصول» در نقش کاردینال هم بازی میکند
برای نخستین بار روی صحنه تئاتر حرفه ای در نقش کاردینال بازی خواهید کرد. این تجربه را چگونه دیدید؟
من در رشته بازیگری در انگلیس تحصیل کردم. سال 1958 در سن 16 سالگی رفتم مدرسه هنرپیشگی چون مدرسه سینمایی اصلاَ وجود نداشت. مدرسه سینمایی لندن تاسیس سال 1962 است. بعدتر رفتم سراغ کارگردانی. چون در نهایت من جزو آدمهایی هستم که دوست دارم کنترل همه چیز دستم باشد. و دیدم کارگردان سینما در واقع قادر مطلق است. ولی همیشه مواردی پیش آمده که مجبور شدم بازی کنم. در انگلیس و آمریکا هم من روی صحنه تئاتر رفتم، منتهی در تئاترهای دانشگاهی.
سرفیلم «بوی کافور عطر یاس»، دقیقه 90 آیدین آغداشلو گفت بازی نمیکند. ما تعدادی هم تست از افراد دیگر گرفتیم، اما بچهها اصرار داشتند خودم بازی کنم و در نهایت هم همین اتفاق افتاد. به من مرتب پیشنهاد بازیگری میشود. اما هدف و کار من این نیست. من بعد از این نمایش میروم سر فیلمی که میخواهم بسازم. خانودهام هم مدام اصرار دارند که استراحت کنم، ولی استراحت من همین است. عشق من این است که کار کنم. تئاتر هم یک جورهایی کابوس من است؛ برای اینکه وقتی پرده بالا میرود، دیگر همه چیز از کنترل من خارج است. تئاتر عرصه بازیگر است، در حالی که سینما عرصه کارگردان است. از 17 آبان که «مردی برای تمام فصول» بالاخره روی صحنه میرود، هر شب وقت اجرا، من باید قسمت خودم را بازی کنم. وقتی هم از پلهها بیایم پایین، باید شروع کنم به یادداشت کردن نکاتی که درباره نمایش و بازی بچهها به ذهنم میرسد. اما در نهایت آن چه را یادداشت کردهام، برای شبهای بعدی به بچهها منتقل میکنم و تنها این مکالمه بین ماست و باید امیدوار باشم موثر واقع شود. این ویژگی تئاتر زیاد به دلم نمیچسبد.
اما با این وجود به تئاتر آمدید و نمایش «مردی برای تمام فصول» را به اجرا رساندید.
با آمدن به دنیای نمایش، این هدف را داشتم که بگویم تئاتر کلاسیک هم وجود دارد، میشود به قرن دیگری رفت؛ چیزی که در ایران متاسفانه فراموش شده است. من در بچگی تمام تئاترهای سعدی را میرفتم،الان هم تئاتر زیاد میروم. اما نظرم این است که تماشاچی یک نمایش آنقدر با سختی نباید بفهمد اوضاع از چه قرار است. در نهایت هم اگر چیزی اجرا شود که یک ذره به مسائل سیاسی بخورد، مردم دستی میزنند و میروند، ولی من این را نمیخواستم. من تماشاگران تئاتر را که دیدم، جوانیشان را و عشق و علاقهشان را، فکر کردم کاری بکنیم و بگوییم این هم هست، مدل دیگری هم وجود دارد. ممکن هم هست که اگر کسی دیگری همین نمایش را اجرا میکرد، بهتر هم میبود. الان من به سنی رسیدهام که انتقاد و ناسزا و چیزهایی که دربارهام میگویند، دیگر برایم مهم نیست. ته این ماجرا که برای همه معلوم است، پس چرا نگران حرفی باشیم که کسی در یک دوره موقتی میزند؟
بعد از چند سال کم کاری خود خواسته، به سینما بازگشته و نخستین تجربه تئاتریتان را هم انجام داده اید. در این باره بگویید.
دوره هشت ساله قبل از 92، من از همان اول گفتم که با آنها کار نمیکنم. حتی یک بار هم از پلههای وزرات ارشاد دولت قبلی بالا نرفتم. البته زانوی غم هم بغل نکردم؛ دو فیلم مستند ساختم، نمایشنامه ترجمه کردم و نوشتم. آن سالها را بیکار نبودم و هدر ندادم. من امکان رفتن از ایران و زندگی در جای دیگری را دارم. مدام پیشنهاد تدریس هم بهم میشود. اما چرا بروم؟ بچههای آنجا که اطلاعات من را لازم ندارند. من هرچه که درس خواندم را به خرج همین مملکت رفتم انجام دادم.
اعتقاد من این است که واقعاَ در نهایت نباید بگذاری که متوقفت کنند. من هر روز صبح بلند می شوم و میروم کارخانه. همیشه هم به بچهها گفتهام من یک شغل آبرومند هم دارم(خنده). باوجود همین بیماریها و سختیهایش، باز هم من دلیلی نمیبینم که بنشینم خانه و کاری نکنم. من هشت صبح باید از خانه بیایم بیرون و کار کنم و بازیگری هم یکی از همین کارهاست؛ در واقع با خودم گفتم 73 سال آبرو جمع کردم، در یک شب بدمش دم آب برود (خنده).
عکسها: رضا معطریان