بهشب

یادداشت‌ها

بهشب

یادداشت‌ها

من و صد سال تنهایی



چند سال پیش با یکی از دوستان داشتم از فرهنگسرا آوینی (سابق) بر می گشتم که مرد معتادی به سمت من آمد.

مرد:خیلی گرسنه ام پول یک ساندویچ داری به من بدی؟

من:چقدر میشه؟

مرد:700 تومان

پول را به مرد معتاد دادم،مرد پاکتی را از زیر لباسش در آورد و به من داد.در پاکت کتاب "صد سال تنهایی" مارکز با ترجمه بهمن فرزانه بود.انتشارات امیرکبیر در سال 2535 شاهنشاهی این شاهکار را منتشر کرده است.

این کتاب را هما یواشکی از کتابخانه من برداشت،تا اینکه امروز متوجه شدم همایی کاری را که من سال ها پشت گوش انداخته بودم انجام داد.او کتاب را صحافی کرد و به من داد،خیلی خوشحالم و تصمیم گرفتم کتاب صحافی شده را در اختیار صد نفر بگذارم برای خواندن،نفر شماره یک هم هما است.

نظرات 9 + ارسال نظر
فاطیما پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ب.ظ

چطور میشه نوبت گرفت برای خوندش؟میشه منم جز اون صد نفر باشم please :)

حتمن

لی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.leee.us

چه اتفاق خوبی ...
خوش به حالت .

سعیده دبیری جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ق.ظ

سلام منم میتونم بخونم.چطور نوبت بگیرم؟

شما نفر چهارمیت دوست من.از طریق همین وب می تونید در ارتباط باشید

پیمان ب شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ق.ظ

من هم بزار تو نوبت

اوکی

پری ناز شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ

درود بر بهشب
منم یه نوبت می خوام . تشکر

حتمن.

زهره کرمی شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ

بهروز یه نوبت واسه من هم بده

چشم

گربه ایتالیایی شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ http://69i.blogsky.com/

میشه نوبت من 1.5 باشه!!!!
چون من آخر همین ماه میرم.
راستی نمایش تعمیر شب نصف هس و هنوز کسی کامل شو نداره. اگر کامل شو پیدا کردی حتما بهم میل کن.
باتشکر فراوان...

چشم بابک

کیهان بولتن زاده یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ

اخوی این عکس که زدی چاپوندی چیه دختره یا پسر ؟!
بزنم شل و پلت بکنم ؟ نکنه دوست داری... لا اله الا الله...

زهره یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ

چی شد این نوبتا بهروز !!
به کجا رسید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد