چند سال پیش با یکی از دوستان داشتم از فرهنگسرا آوینی (سابق) بر می گشتم که مرد معتادی به سمت من آمد.
مرد:خیلی گرسنه ام پول یک ساندویچ داری به من بدی؟
من:چقدر میشه؟
مرد:700 تومان
پول را به مرد معتاد دادم،مرد پاکتی را از زیر لباسش در آورد و به من داد.در پاکت کتاب "صد سال تنهایی" مارکز با ترجمه بهمن فرزانه بود.انتشارات امیرکبیر در سال 2535 شاهنشاهی این شاهکار را منتشر کرده است.
این کتاب را هما یواشکی از کتابخانه من برداشت،تا اینکه امروز متوجه شدم همایی کاری را که من سال ها پشت گوش انداخته بودم انجام داد.او کتاب را صحافی کرد و به من داد،خیلی خوشحالم و تصمیم گرفتم کتاب صحافی شده را در اختیار صد نفر بگذارم برای خواندن،نفر شماره یک هم هما است.
چطور میشه نوبت گرفت برای خوندش؟میشه منم جز اون صد نفر باشم please :)
حتمن
چه اتفاق خوبی ...
خوش به حالت .
سلام منم میتونم بخونم.چطور نوبت بگیرم؟
شما نفر چهارمیت دوست من.از طریق همین وب می تونید در ارتباط باشید
من هم بزار تو نوبت
اوکی
درود بر بهشب
منم یه نوبت می خوام . تشکر
حتمن.
بهروز یه نوبت واسه من هم بده
چشم
میشه نوبت من 1.5 باشه!!!!
چون من آخر همین ماه میرم.
راستی نمایش تعمیر شب نصف هس و هنوز کسی کامل شو نداره. اگر کامل شو پیدا کردی حتما بهم میل کن.
باتشکر فراوان...
چشم بابک
اخوی این عکس که زدی چاپوندی چیه دختره یا پسر ؟!
بزنم شل و پلت بکنم ؟ نکنه دوست داری... لا اله الا الله...
چی شد این نوبتا بهروز !!
به کجا رسید؟